مدح و شهادت عبدالله بن الحسن علیه السلام
اگر که رعیت ارباب رعیت حسن است بدست سینه زنان برگ دعوت حسن است بساط گریۀ هیئت ز برکت حسن است تـمـام مـاه محـرم روایـت حـسن است حسیـنـیۀ حسنـیه ست خـانۀ دل ماست مقام صلح حسن همطراز عاشوراست سپـرده دست حسیـنـش اگر پسرها را برای معـرکـهها نـذر کـرده سرها را چه بهـتر است نبـنـدند این گـذرها را که شرمسار نسازند خـون جگرها را به دست های عـقیله ست دست عبدالله امـیـد کـل قـبـیـلـه ست دسـت عـبـدلله به سن و سال کمش غیرت حسن دارد خـلاصهای ز کـرامات پـنج تـن دارد عجیب حال و هوایی جمل شکن دارد کـفن برای چه وقـتی که پیـرهن دارد نـگـاه میکـنـد از تـل تـمـام قـائـلـه را شنیده از سوی میدان صدای هلهله را دوید و دیـد به مقـتل سر و صدا مانده عموی بی کفنش زیر دست و پا مانده هزارو نهصد و پـنجاه زخـم جا مانده چـقـدر میـزنـد او را سـنـان وا مـانـده عموش در ته گودال پاره پاره تن است برای غارت پیراهنش بزن بزن است کسی نشسته به سینه که خنجری بکشد به قصد قرب به رگهای حنجری بکشد درست در جلوی چشم خواهری بکشد نـشد حـسین نـفـس های آخـری بکـشد رسیـد سیـنـه زنـان لا افـارق الـعـمـی سـپـاه کـوفـه بـدان لا افـارق الـعــمـی کشید دست خودش را سپر درست کند سپـر برای عـمـو نه پـدر درست کـند پـناه بـر بـدنـی محـتـضر درست کـند به گریه مرهم چـشمان تر درست کند دوباره حرمله با یک سه شعبه بلوا کرد یـتـیـم را به روی سیـنـه پـدر جا کرد |